زمان جاری : یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 - 9:28 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



♥آخرین ارسال های دوستانه♥
ارسال پاسخ
تعداد بازدید 6
نویسنده پیام
admin
آفلاین


ارسال‌ها : 10
عضويت: 26 /6 /1392
سن: 14
سیمکارت من: سیمکارتم!
وضعیتم اینه!
وب من : http://ashkanfan.rzb.ir
سنگسار


بینیش انگار شکسته بود و خون زیادی از روی لبها و چانه هایش به روی زمین می ریخت , زخم عمیقی قسمتی از صورتش را پوشانده بود ,اطراف چشمش حسابی ورم کرده وخون آلود بود , به سختی می شد مردمک چشمانش را دید , مرد سعی کرد صورتش را جلوتر ببرد تا بلکه بهتر بتواند مردمک چشمانش را ببیند ,چند لحظه ای خیره شد ,احساس کرد چند نفر از رو برو سنگ پرتاب می کنند و شاید باخنده هم حرفی را تکرار می کردند , بغض گلوی مرد را می فشرد و خواست تا صورتش را نوازش کند , همینطور که دستانش را به طرف صورت زن می برد, پیش گوشش صدایی شنید

ببخشید ... ببخشید آقا به تابلوها دست نزنید .
پنجشنبه 28 شهریور 1392 - 12:18
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست رویتازه سازی پاسخ هاکلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :